سریال شوق پرواز و عباس بابایی رو که می بینم خیلی دلم میگیره....البته آشنایی من با این بزرگوار به سالیان پیش بر می گرده...روزی که شهید شده بود رو من یادم میاد... خبرش رو که تلویزیون پخش کرد و ...تا سال 78 که با سعید بابایی آشنا شدم و یه کتاب از اون گرفتم راجع به شهید بابایی و به بخشی از عظمت روحی ایشون پی بردم... القصه...
این روزها هم مملکت ما وضعیتش شبیه روزهای جنگه...میدون جنگ هم توی مرزهای جنوبیه..یعنی در منطقه عسلویه و کنگان...اما عباس بابایی رو نمی بینم! روحیه اش هم نیست...یه جوراییه..نمی چسبه به دل...نمی دونم چرا؟ یادش به خیر. تازه فاز 15 و 16 شروع شده بود.پیمانکارش هم قرارگاه خاتم بود..همه با هم کار می کردیم و هیچکی هم ادعای خاصی نداشت... اما اون روزهای گذشته و اغلب اون آدما عوض شدن...
کاش بودن هنوز بابایی هایی که دولت بهشون منزل 3 خوابه می داد و اون می رفت تو 2 خوابه زندگی می کرد..دولت براش بلیط هواپیما می گرفت و اون با خودرو می رفت مأموریت...به زیر دستاش توجه می کرد..احترام می ذاشت...هواشونو داشت...هستنا ولی خیلی کمن...
مغزم جوش میاره وقتی یکی ازم می پرسه عسلویه ضریبش چنده؟
این روزها بابایی ها می خوایم.فراوون...فراوون....