پایگاه اینترنتی 24تی وی امارات اعلام کرد که افزایش تولید گاز قطر باعث شده درآمدهای این کشور از صادرات گاز مایع (ال.ان.جی) در سال 2010 به یک رقم بیسابقه برسد.
به گزارش ایسنا درآمد قطر از صادرات ال.ان.جی در سال 2010 از درآمد فروش نفت بسیار بیشتر بود و این عضو اوپک را در صدر فهرست ثروتمندترین کشورهای جهان قرار داد.
بانک مرکزی قطر در گزارش سالانه خود اعلام کرد: درآمد قطر از فروش گاز مایع و فراوردههای مرتبط با آن از مبلغ 94.8 میلیارد ریال قطر (25.9 میلیارد دلار) در سال 2009 به 142 میلیارد دلار در سال 2010 رسیده است.
درآمد گازی قطر در سال گذشته تقریبا دو برابر درآمد صادرات نفت قطر (74 میلیارد ریال قطر) بود. قطر در سال گذشته روزانه حدود 800 هزار بشکه نفت صادر کرد.
درآمد گازی سال گذشته قطر از تکمیل پروژههای عظیم ال.ان.جی در میدان فراساحلی پارس شمالی (بزرگترین میدان مستقیم گازی با ذخیره تقریبی 25 تریلیون متر مکعب) حاصل شد.
قطر در سال 2010 و تقریبا 15 سال پس از شروع بزرگترین برنامه تولید گاز خاورمیانه به هدف خود مبنی بر تولید 77 میلیون تن گاز در سال دست یافت.
این افزایش درآمد گازی قطر تا حدی زیادی نوسانات قیمت نفت را جبران کرد و به قطر اجازه داد که در صدر فهرست کشورهای دارای بالاترین رشد تولید ناخالص داخلی(GDP) قرار گیرد.
این در حالیست که تولید ناخالص داخلی قطر در سالهای 2007 و 2008 به ترتیب 26.8 درصد و 25.4 درصد و در سال 2009 به دلیل کاهش بهای نفت تنها 8.7 درصد بود.
قطر پروژههای ال.ان.جی خود را در اوایل دهه 90 میلادی شروع کرد تا از میدان گازی وسیع پارس شمالی نهایت استفاده را ببرد. 15 درصد کل ذخایر گاز جهان در این میدان قرار دارد.
منبع : تابناک
ما همه داریم به هم دروغ میگوییم و مثل قدیم همدیگر را دوست نداریم و متاسفانه میخواهیم یکدیگر را از بین ببریم.
عزت اله انتظامی
در یکی از روزهای سرد ماه ژانویه و در یکی از محلات فقیرنشین در شهر واشنگتن دی.سی صبح زود که مردم آن منطقه که اکثرا آنها کارگر معدن بودند و یا صاحب مشاغل سیاه از خانه هایشان بیرون زدند تا یک روز پر از رنج و مشقت دیگر را آغاز کنند٬ زنان و مردانی که* *تفریح و لذت در زندگیشان نامفهوم بود و به قول معروف آنها زندگی نمیکردند بلکه به اجبار زنده بودند تا ریاضت بکشند که نمیرند**آن روز نیز آن مردم بینوا در حالی که خیلی هایشان کارگر روزمزد بودند و نمیدانستند آیا امشب هم با چند دلار به خانه بازمیگردند و یا باید با دست خالی به خانه های نکبت زده شان بروند و از فرزندانشان خجالت* *بکشند خود را برای روزی مشقت بار آماده می کردند که ناگهان صدای ویولن زیبایی از گوشه یک خرابه به گوش
رسید آوای ویولن آنقدر زیبا و مسحور کننده بود که پای آن مردم فقیر از رفتن باز ماند اکثرا آنها با اینکه می دانستند اگر دیر برسند جریمه می شوند بدون توجه به این مشکل در آن خرابه که اندازه یک سالن کنسرت بود جمع شدند و حدود دو ساعت و نیم با گوش دادن به آن آهنگهای زیبا و استثنایی اشک ریختند خندیدند به خاطراتشان فکر کردند و سرانجام نیز ویولونیست خیابانی که مردی 35 ساله بود کارش تمام شد ویولن خود را برداشت و آماده رفتن شد اما در همین حال و احوال تشویق بی امان مردم همه آنها را به صف کرد و به همگی که حدود 300 نفر بودند نفری 5 دلار داد و سپس درحالیکه برای آنان بوسه می فرستاد سوار تاکسی شد و رفت تا مردمان فقیر از فردا این ماجرا را همچون افسانه به دوستانشان بگویند اما در آن روز هیچکس نفهمید ویولونیست 35 ساله کسی نیست جز جاشوا بل یکی از بهترین موسیقی دانان جهان که 3 روز قبل بلیت کنسرتش هرکدام 100 دلار به فروش رفته بود فردای آن روز جاشوا به یکی از دوستانش که از این موضوع با خبر شده بود گفت من فرزند فقرم آن روز وقتی در کنسرت فقط مردم ثروتمند را دیدم از خودم خجالت کشیدم که فقیران را از یاد برده ام .به همین خاطر به آن محله فقیرنشین رفتم و همان کنسرت دو ساعت و نیمه را تکرارکردم بعد هم وقتی یادم آمد اکثر آنها به خاطر من باید جریمه شوند تمام پولی را که از کنسرت نصیبم شده بود را میان آنها تقسیم کردم و چقدر هم لذت بردم.
روزی حضرت سلیمان (ع ) در کنار دریا نشسته بود،
نگاهش به مورچه ای افتاد که دانه گندمی را باخود به طرف دریا حمل می کرد.
سلیمان (ع) همچنان به او نگاه می کرد که دید او نزدیک آب رسید.
در همان لحظه قورباغه ای سرش را از آب دریا بیرون آورد و دهانش را گشود…
مورچه به داخل دهان او وارد شد و قورباغه به درون آب رفت.
سلیمان مدتی در این مورد به فکر فرو رفت و شگفت زده فکر می کرد.
ناگاه دید آن قورباغه سرش را از آب بیرون آورد و دهانش را گشود.
آن مورچه آز دهان او بیرون آمد، ولی دانه ی گندم را همراه خود نداشت.
سلیمان(ع) آن مورچه را طلبید و سرگذشت او را پرسید.
مورچه گفت :
” ای پیامبر خدا در قعر این دریا سنگی تو خالی وجود دارد و کرمی در درون آن زندگی می کند.
خداوند آن را در آنجا آفرید او نمی تواند از آنجا خارج شود و من روزی او را حمل می کنم.
خداوند این قورباغه را مامور کرده مرا درون آب دریا به سوی آن کرم حمل کرده و ببرد.
این قورباغه مرا به کنار سوراخی که در آن سنگ است می برد و دهانش را به درگاه آن سوراخ می گذارد
من از دهان او بیرون آمده و خود را به آن کرم می رسانم و دانه گندم را نزد او می گذارم و سپس باز می گردم
و به دهان همان قورباغه که در انتظار من است وارد می شود او در میان آب شنا کرده مرا به بیرون آب دریا
می آورد و دهانش را باز می کند و من از دهان او خارج میشوم.”
سلیمان به مورچه گفت :
“وقتی که دانه گندم را برای آن کرم میبری آیا سخنی از او شنیده ای ؟”
مورچه گفت آری او می گوید :
ای خدایی که رزق و روزی مرا درون این سنگ در قعر این دریا فراموش نمی کنی رحمتت را نسبت به بندگان با ایمانت فراموش نکن.