هنگام سحر، خروسی بالای درخت شروع به خواندن کرد و روباهی که از آن حوالی می گذشت به او نزدیک شد.
روباه گفت: تو که به این خوبی اذان می گویی، بیا پایین با هم به جماعت نماز بخوانیم.
خروس گفت: من فقط مؤذن هستم و پیشنماز پای درخت خوابیده و به شیری که آنجا خوابیده بود، اشاره کرد.
شیر به غرش آمد و روباه پا به فرار گذاشت.
خروس گفت مگر نمی خواستی نماز بخوانیم؟ پس کجا می روی؟
روباه پاسخ داد: می روم تجدید وضو می کنم و برمی گردم!
ali bud dash kazem
ارادت داریم بهرنگ جون...
سلام کاظم جان وبلاگ خوبی داری. موفق باشی.یاد انجام پروژه درس آب و فاضلاب مرحوم دکتر برقعی بخیر. روحش شاد.
سلام ارادتتتتتتتت...یادش بخیرررر واقعا....خدا رحمت کنه دکتر برقعی...میگم اون فرید کی بود که منو هم می پیجوند...یادته؟
سلام... مخلصم. فرید عمید الان کاناداست. برای ادامه تحصیل دکترای عمران محیط زیست. تو هم که پست و مقام خوبی داری کاظم جان. موفق باشی همواره.