ما زنده به آنیم که آرام نگیریم موجیم، که آسودگی ما عدم ماست!

یادداشت های فنی، خاطره، آرزوها، آمال، شنیده ها و هر آنچه بشه گفت!

ما زنده به آنیم که آرام نگیریم موجیم، که آسودگی ما عدم ماست!

یادداشت های فنی، خاطره، آرزوها، آمال، شنیده ها و هر آنچه بشه گفت!

قدر زر زرگر شناسد قدر گوهر گوهری

بازی نیمه نهایی امسال جام باشگاه های اروپا، بین بارسلونا و رئال مادرید در دقایق پایانیش یه صحنه ای داشت که به نظر من باید به عنوان درس اخلاق و مدیریت منابع انسانی تو دانشگاه ها تدریس بشه...صحنه ورود اریک ابدال(Eric Abidal) بازیکن تیم بارسلونا در چند دقیقه پایانی مسابقه....بازیکنی که بعد از عمل موفقیت آمیز جراحی تومور کبدش دوباره برگشته بود...وقتی می خواست بیاد تو زمین همه براش ابراز احساسات کردن حتی طرفدارای حریفه همیشگشون...و روزی که بارسلونا با اون معجزه فوتبالش تونست جام قهرمانی رو بگیره کارلوس پویول(Carlos Puyol) به نمایندگی از بقیه تیم، بازوبند کاپیتانی رو به بازوهای اریک بست تا اون بره و اولین نفری باشه که جام رو تو دستاش می گیره...به نظر من اریک آبیدال تو فصل بعد با ذره ذره وجودش برای بارسلونا بازی می کنه...  

راز رسیدن به موفقیت و استمرار موفقیت در یک کار گروهی به نظر شما چی می تونه باشه؟ آیا همدلی و ایجاد تعلق خاطر و توجه به مسایل انسانی افراد می تونه مؤثر باشه؟ چقدر ما نسبت به اعضای هر گروهی که عضوش هستیم این تعلق خاطرها و این احساسات رو داریم؟؟ چقدر اون ها رو درک می کنیم و در می یابیم تا اونها هم پاسخ مثبتی به اهداف بدن؟؟ 

چقدر این فرهنگ رو ایجاد کردیم که از زحمات و تلاش هایی که اعضای تیممون می کشن تقدیر کنیم؟ بهشون بگیم ما قدر تو رو می دونیم و می دونیم که زحمت تو باعث این پیشرفت شده؟ بعد نتیجه اش رو ارزیابی کنیم؟؟  

باید تمرین کنیم، ضمن داشتن اختلاف سلیقه ها، مسایل انسانی و تعاملات مثبت بشری که چفت و بست چارچوب زندگی ما رو تشکیل می ده رو مورد توجه قرار بدیم و گرنه آسیبش از همه بیشتر به خودمون می رسه..

حکایت خیلی پیچیده تر از این سادگی هاست که اینجا گفتیم ها...اما اینم یه بخشی از کل ماجراست ..ایشاله بعداً راجع بهش مفصل تر می نویسم...  

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

فردا زود می رسه ...

توی خبرها خوندم میدان نفتی جدیدی با مشخصات خیلی خوب توی شرق عسلویه کشف شده... میدان نفتی خیام. مشخصات جالبی داشت از جمله ذخایر نفتیش در گرید API 35  که یه نفت خوب محسوب می شه. مسلما تو اون منطقه ذخایر بسیاری از منابع هیدروکربوری وجود داره. مساله ای که اینجا مهمه و توی جاهای دیگه مثل عسلویه و کنگان و پارس شمالی بهش توجه کامل نشده و هنوز که هنوزه خیلی از مسائلمون تو اونجا ناشی از همینه؛ ‌نداشتن یه طرح جامع به معنی واقعی و بعدش تفضیلی کردن اون و تعریف کلیه ابعاد و زوایای طرح ها و پروژه ها و به تبع اون رسیدن به مشخصات جامعی از نیازهای زیرساختی و پشتیبانی این طرح هاست. 

از همین حالا می تونیم توی بالادست صنعت طی یک برنامه جامع تعداد پالایشگاه ها و  طراحی های به روز، گواهی های مورد نیاز(لیسانس ها)،بندر صادراتی و محل تجهیز کارگاه دوران ساخت و اسکان پرسنل بهره بردار و هزاران نیاز دیگه که وجود داره رو  بررسی کرد. اصلاً بود و نبود کل این ماجراها رو بررسی و پیش بینی های لازم رو در موردشون به عمل آورد.  برای همه این کارها هم باید از تجربه صد و خرده ای سال هزینه کردی که از جیب این ملت انجام شده استفاده کنیم.. درس های مسجد سلیمان و آبادان و آغاجری و  عسلویه و کنگان و پارس شمالی و همه رو جمع کنیم و ببینیم چقدر می تونیم اشتباهاتی رو که بارها تکرار کردیم دوباره تکرار نکنیم...در تئوری خیلی سخت نیست ولی در عمل حال و حوصله می خواد. Shell  و BP  و Exxon Mobil همین نکات کوچیک رو رعایت کردن شدن این..بخدا کار سختی نیست..برنامه ریزی، آینده نگری، حرکت در چارچوب قواعد کار تیمی، ترجیح منافع گروه به منافع شخصی، درس آموزی و اندوختن دانش از گذشته، استمرار در رسیدن به هدف رموز موفقیتشون بوده. به هر فردا که برسه اون وقت یادمون از کشته خویش می آید و هنگام درو... 

اونایی که رفتند ...مایی که موندیم...

حدود یک ماه پیش داشتم از شمال برمیگشتم تهرون..گذرم افتاد به رودبار ..تو ورودی شهر یه تندیس خلبان و یه ماکت توجهم رو جلب کرد..اول فکر کردم شهید بابایی باشه..بعد یادم اومد که اون خدابیامرز اهل قزوین بوده..رفتم جلو یه دکه و از صاحبش پرسیدم داداش این مجسمه مال کیه؟ گفت شهید اقبالی. اسمش رو نشنیده بودم...بخاطر همین به محضی که رسیدم خونه رفتم تو نت یه جستجو دربارش کردم..نکات جالبی دربارش دیدم از جمله اینکه خلبان هواپیمای F5بوده ..استاد شهید بابایی هم بوده و سال 59 بعد از یه مأموریت که انجام داده بوده هواپیماش رو می زنن و بعد از خروج از هواپیما دستگیر می شه و توسط همین برادرای فعلیم در عراق شهید میشه. 

یه خرده چشام رو بستم و یه چیزایی تو ذهنم چرخید. دلم گرفت... از اینکه یه سازمانی عریض و طویل داریم به اسم بنیاد شهید و امورایثارگران و تا حالا چی کار کرده برا حفظ یاد و اسم این قهرمان ها؟ حالا اونا که شهید شدن و اون دنیان...برای آسیب دیدگان جنگ چیکار کردن؟...یه بار تا حالا یه نفر نیومده از این سازمان بپرسه شما تو این سی و خرده ای سال که بوجود اومدین چه کارنامه ای داشتین؟ چند تا از این بچه شهیدا که همه با بغض و غیظ تو جامعه بهشون نگاه می کنن و پیش خودشون حساب می کنن که تموم نداشته هاشون رو این بازماندگان شهدا هاپولی کردن به جایی رسیدن؟؟ چند تا شون  معتاد شدن و قبل از 30 سالگی مردن و چند تاشون سری تو سرا در آوردن؟ همون تک و توکی هم که کسی شدن، اینقد سر کوفت شنیدن از بابت سهمیه و غیره و ذالک که جرأت اینکه بگن نسبتی با یه قهرمان ملی دارن رو ندارن... 

تا حالا راجع به این موضوعاتی که گفتم چیزی شنیده بودی؟ میدونی فقط ۲۱۳٬۲۵۵ شهید تو جنگ 8 ساله دادیم. چند تا جانباز، بی شوهر، بی سرپرست، بی بالاسر از این جنگ موند؟ میدونستی آلمان که باعث و بانی جنگ جهانی دوم بود، هنوز که هنوزه به بازماندگان و  آسیب دیدگان جنگ جهانی داره غرامت می ده؟ ما هنوز بیست سال نشده که جنگ تموم شده یه نفر نمی ره  ببینه این بازمونده ها هستن؟ نیستن ؟چی کار می کنن؟ الحمدالله خدایی اون بالا بوده و چرخ اونا هم چرخیده..بودن یا نبودن بنیاد شهید تفاوتی زیاد ایجاد نکرده..من فقط از بابت حقوقی که از بیت المال این کارمنداش می گیرن یه کم نگرانم..شاید اون دنیایی هم باشه بعد اینا گرفتار حساب و کتاب اونجا نشن؟! ... اصلا به ما چه؟؟؟! مگه ما فضول مردمیم؟  

غرض از این نوشته این بود که بخدا یادی از قهرمان های ملی کردن عیب نیستش...ما اینقد دچار دوگانگی هستیم که حاضر نیستیم کسانی که برای ما و این خاک جونشون رو دادن رو به درستی و قشنگی یاد کنیم...شهدا کسایی بودن که مثه ما همه جور آرزو داشتن...اما اون موقع میطلبیده که برن و از مملکت دفاع کنن به چیزایی که این روزا ما بد جور بهش چسبیدیم هم فکر نکردن...روحشون شاد..

جل الخالق....

خداییش آدم کف می کنه وقتی می شنوه یکی از بازیکنان تیم امید دو اخطاره بوده و طی نامه به فدراسیون هم اعلام شده بوده اما کادر فنی خبر نداشته!!!!!!! 

میگن4 ماه پیش طی نامه ای از کنفدراسیون فوتبال آسیا به فدراسیون فوتبال ایران این مطلب اعلام شده اما ظاهرا یه نفر آدم مسوولیت شناس نبوده که این خبر رو به کادر فنی بده..البته اون زمان کادر فنی در کار نبوده که...کجای دنیا رو دیدین که 4 ماه قبل از مسابقه کادر فنی شون مشخص باشه؟..اونا فوقش 2.3 رو قبل بازی از سر کوچه رییس فدراسیونشون یکی بچه محل ها رو صدا می کنن میگن که بره تیم رو جمع کنه بعد با هم میرن مسابقه..ها اینه...فکر کردی آپولو میخوای هوا کنی؟  

 احساسات و غرور 70. 80 میلیون ایرانی همه فدای لبخند خوشکله رییسه فدراسیون و لهجه زیبای معاونش....برنامه ورزش و مردم جمعه صبح سوژش جور شد... 

چه کسی مقصر شکست 3-0 تیم امید در مسابقه رفت با عراق است؟

نابرده رنج...

خدا شاهده من از اینکه اینقد این ور و اون ور می خونم که ایرانی ها  با هوشن و آی کیو بالایی دارن و ..از این هندونه زیر بغل گذاشتنا کفرم می گیره که بیا و ببین... اگه ما هوش و ذکاوت داشتیم یه کم از این همه ضرب و المثل که اگه با فونت نازنین 12 بخوای بنویسیشون پشت یه نیسان گاوی ( نیسان های آبی رنگ معروف) کاملاً پر میشه، استفاده می کردیم..بابا از قدیم گفتن نابرده رنج گنج میسر نمی شود  مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد...چی ؟ کار کرد....بله کار کرد و تلاش کرد. 

 حکایت فوتبال ما مثه خیلی چیزای دیگه هم مصداق کاملی از همین ضرب المثله...بابا تیمی که تا شب قبل مسابقه مربیش معلوم نی..بازیکنش معلوم نیست اگه وقت اضافی رو 90 دقیقه دیگه هم تمدید کنند ره به جایی نمی بره.... 

این تماشاگرها هم بنده خدا پوستشون بد کلفته ها که راه میفتن بدو بدو میرن استادیوم...خوبه تو تهرون زندگی می کنن و این همه امکانات اونجا هست از پارک آبی و خاکی و سرزمین عجایب و پارک های خوشکل و دربند و درکه و ویلای لواسون گرفته تا سرگرمیایی که نمیشه اینجا ازشون نوشت. اگه تو عسلویه که اونم پایتخته البته از نوع انرژیش نه سیاسیش زندگی می کردن، شب رو هم استادیوم می خوابیدن از ذوقشون... حالا هر چقدر از روی سکوها، رییس فدراسیون و بقیه نخبگان رو مورد تفقد قرار بدن چی حاصل میشه؟  

بابا برو برنامه ریزی کن...برنامه ریزی می فهمی یعنی چی؟ یعنی plan داشته باش ..بله همینی که شنیدی برو تو اینترنت راجع بهش جستجو کن ببین معنیش چی می شه؟  بعد اگه خدا وکیلی نماز می خونی و حلال و حروم سرت می شه برو دنبالش و انجامش بده وگرنه به پیغمبر، حقوقی که می گیری حرومه..زن و بچه ات حروم دارن می خورن..میگی نه؟ برو از هر کی می خوای بپرس البته از همکارات نه ها...از یه آدمی که  تو دم و دستگاه تو هیچکارس.. یه آدمی تو خیابون پیدا کن و ازش بپرس... 

چهار سال دیگه زود می رسه ها...بدو ..