روزی یک مرد ثروتمند، پسر بچه ی کوچکش را به یک ده برد تا به او نشان دهد مردمی که در آنجا زندگی می کنند چقدر فقیر هستند. آن دو یک شبانه روز در خانه محقر یک روستایی مهمان بودند.
در راه بازگشت و در پایان سفر مرد از پسرش پرسید: «نظرت در مورد مسافرتمان چه بود؟»
پسر پاسخ داد: «عالی بود پدر!»
پدر پرسید: «آیا به زندگی آنها توجه کردی؟»
پسر پاسخ داد: «بله پدر!»
و پدر پرسید: «چه چیزی از این سفر یاد گرفتی؟»
پسر کمی اندیشید و بعد به آرامی گفت: «فهمیدم که ما در خانه یک سگ داریم و آنها چهار تا، ما در حیاطمان یک فواره داریم و آنها رودخانه ای دارند که نهایت ندارد. ما در خانه مان فانوس های تزیینی داریم و آنها ستارگان را دارند. حیاط ما به دیوارهایش محدود می شود اما باغ آنها بی انتهاست!»
با دیدن حرفهای پسر، زبان مرد بند آمده بود. پسربچه اضافه کرد: «متشکرم پدر، تو به من نشان دادی که ما چقدر فقیر هستیم!»
قهرمان مبارزه با نژادپرستی و برنده جایزه صلح نوبل در سن 95 سالگی بعد از مدت ها مبارزه با بیماری درگذشت...فکر نمی کنم کسی این مرد بزرگ رو دوست نداشته باشه...روحش شاد...
سرانجام بعد از کلی کش و قوس سرانجام دکتر مصطفی سالاری که از نخبگان استان بوشهر و انسانی با ذهنی روشن است به سمت اسانداری بوشهر انتخاب شد.هرچند زمان سه ماهه از دست رفته بسیار گرانبها بود ولی ایشان انتخابی مناسبی است و امیدوارم استان و مسوولینش از وی حمایت کنند تا بتونه کار کنه...البته ...هیچ بماند...ولش کن...
دکتر سالاری برایت آرزوی موفقیت دارم چون خبر دارم که چقدر دلت برات موفقیت استان می تپه...خدا یاورت...