ما زنده به آنیم که آرام نگیریم         موجیم، که آسودگی ما عدم ماست!

ما زنده به آنیم که آرام نگیریم موجیم، که آسودگی ما عدم ماست!

یادداشت های فنی، خاطره، آرزوها، آمال، شنیده ها و هر آنچه بشه گفت!
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم         موجیم، که آسودگی ما عدم ماست!

ما زنده به آنیم که آرام نگیریم موجیم، که آسودگی ما عدم ماست!

یادداشت های فنی، خاطره، آرزوها، آمال، شنیده ها و هر آنچه بشه گفت!

نامه زیباکلام به ابتکار

صادق زیبا کلام بیشتر به طرح دیدگاههای سیاسی شناخته می شود تا اینکه به معاون رییس جمهوری و رییس سازمان محیط زیست نامه بنویسد و از آلودگی ها گله کند.

به گزارش ایرنا، زیبا کلام در نامه ای با عنوان «نام و یاد حضرت حق» خطاب به «سرکار خانم دکتر معصومه ابتکار» با عنوان «ریاست محترم سازمان محیط زیست کشور»، نوشته است:

با سلام و تحیات و شرمنده از تصدیع اوقات شریف. خانم دکتر ابتکار مهربان و نوع دوست، من و خانواده ام بی صاحب هستیم و تقاضا داریم بر ما ترحم نموده و صاحب ما شوید. ما چون بی صاحب هستیم، پالایشگاه های کشور هر آشغالی را به نام بنزین و گازوئیل تولید می کنند و هوای شهرهایمان را به این روز سیاه نشانده اند.

ما چون بی صاحب هستیم، علی رغم آنکه کشورمان دارای سومین ذخیره اثبات شده گاز دنیا هست، مع ذلک به واسطه فقدان سرمایه گذاری های لازم به منظور ذخیره سازی گاز در کشور، به مجرد آنکه هوا اندکی سرد می شود جدای از قطع گاز در بخش هایی از کشور، گاز نیروگاه ها و بسیاری از صنایع دیگر هم قطع می شود و آنها لاعلاج می بایستی سوخت های فسیلی مصرف کنند که از نظر میزان آلایندگی هوا با بنزین هایمان کورس گذاشته اند.

شاید اگر بانوی خوش قلب و نیکوکاری مثل شما از راه صدقه و بنده نوازی با تصاحب ما باعث شوند تا ما از بی صاحبی به درآییم، در آن صورت مسئولین دلسوز، فداکار ، و بالاتر از همه ایثارگرمان که فکر دیگری بجز خدمت به این مردم ندارند، وقتی متوجه شوند که ما خیلی هم بی صاحب نیستیم، به خودشان اجازه ندهند که با تولید هر آشغالی در پالایشگاه های کشور هوای شهرهایمان را به این روز سیاه بیندازند.

اعضای اُناث خانواده ام دستان پرمهر و عاطفه آن بانوی نیکوکار را می بوسند.

دعاگو صادق زیباکلام متکفل یک خانواده بی صاحب


(نقل از تابناک)

سالگرد درگذشت مهندس اکبر میرزاباقریان


نیست هرگز باور من هجرت غمبار تو

فاصله یک عمر جانفرساست تا دیدار تو




پنج شنبه این هفته مراسم سالگرد پرکشیدن مردی بزرگوار که غیبت یکساله اش بسیار مشهود بود برگزار می شود.جا دارد یادی کنم از همه حسن نیت و بزرگمنشی و اخلاق خوبی که ایشان داشت و خیرخواهی و مرامشو من کمتر جایی دیدم...از ته دل برایش دلتنگم و ایشون رو مصداق کاملی از بیا تا قدر یکدیگر بدانیم می دونم....

روحش شاد و یادش همیشه گرامی...

همیشه تو دل ما زنده ای و پر از خاطرات خوب...


فقر و غنا...


روزی یک مرد ثروتمند، پسر بچه ی کوچکش را به یک ده برد تا به او نشان دهد مردمی که در آنجا زندگی می کنند چقدر فقیر هستند. آن دو یک شبانه روز در خانه محقر یک روستایی مهمان بودند.


در راه بازگشت و در پایان سفر مرد از پسرش پرسید:‌ «نظرت در مورد مسافرتمان چه بود؟»


پسر پاسخ داد:‌ «عالی بود پدر!»


پدر پرسید: «آیا به زندگی آنها توجه کردی؟»


پسر پاسخ داد: «بله پدر!»


و پدر پرسید: «چه چیزی از این سفر یاد گرفتی؟»


پسر کمی اندیشید و بعد به آرامی گفت: «فهمیدم که ما در خانه یک سگ داریم و آنها چهار تا، ما در حیاطمان یک فواره داریم و آنها رودخانه ای دارند که نهایت ندارد. ما در خانه مان فانوس های تزیینی داریم و آنها ستارگان را دارند. حیاط ما به دیوارهایش محدود می شود اما باغ آنها بی انتهاست!»


با دیدن حرفهای پسر، زبان مرد بند آمده بود. پسربچه اضافه کرد: «متشکرم پدر، تو به من نشان دادی که ما چقدر فقیر هستیم!»