ما زنده به آنیم که آرام نگیریم         موجیم، که آسودگی ما عدم ماست!

ما زنده به آنیم که آرام نگیریم موجیم، که آسودگی ما عدم ماست!

یادداشت های فنی، خاطره، آرزوها، آمال، شنیده ها و هر آنچه بشه گفت!
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم         موجیم، که آسودگی ما عدم ماست!

ما زنده به آنیم که آرام نگیریم موجیم، که آسودگی ما عدم ماست!

یادداشت های فنی، خاطره، آرزوها، آمال، شنیده ها و هر آنچه بشه گفت!

...

قورباغه به کانگورو گفت: من میتوانم بپرم و تو هم.
پس اگر باهم ازدواج کنیم
بچه مان می تواند از روی کوهها بپرد، یک فرسنگ بپرد،
و ما می توانیم اسمش را «قورگورو» بگذاریم.

کانگورو گفت: "عزیزم" چه فکر جالبی. من با خوشحالی با تو ازدواج می کنم. اما دربارهء قورگورو، بهتر است اسمش را بگذاریم «کانباغه».

هر دو بر سر «قورگورو» و «کانباغه» بحث کردند و بحث کردند.
آخرش قورباغه گفت: برای من نه «قورگورو» مهم است و نه «کانباغه». اصلا من دلم نمیخواهد با تو ازدواج کنم.

کانگورو گفت: بهتر

قورباغه دیگر چیزی نگفت.
کانگورو هم جست زد و رفت.
آنها هیچوقت ازدواج نکردند، بچه ای هم نداشتند
که بتواند از کوهها بجهد و یا یک فرسنگ بپرد.
چه بد، چه حیف
که نتوانستند فقط سرِ یک اسم توافق کنند.

این قصهء زیبا از شل سیلور استاین مفهوم جالبی دارد.

"پتانسیل موجود برای دستاوردهای بزرگ، قربانیِ اختلاف نظرهای کوچک می شود"