سرانجام کش و قوس پرونده هسته ای ایران و قدرت های جهانی دیشب با کنفرانس خبری آقای ظریف و خانم موگرینی به خط پایان رسید. دستاوردهای ما چه بود و قدرت های جهانی تونستند ما رو بکجا برگردونند رو کاری نداریم. اما اونچه پر از بتن شد 12 سال از سالهای طلایی عمر من بود که با هیچ دستگاه حفاری نمیشه دیگه چاره ای براش اندیشید. دوازده سالی که تو یه بلاتکلیفی محض گذشت. نمیدونم واقعا اگر این تحریم ها نبود چه اتفاقی ممکن بود بیفته ولی فکر می کنم جای بهتری می تونستیم باشیم. شاید هم این توفیقی بود برای بالغ شدن ملت ما.
به هر حال جبر هم تو زندگی آدم جایی برا خودش داره و اختیار ما هم محدود...
الان دقیقا نمیدونم شادی چه بخشی از حسی رو که دارم رو به خودش اختصاص می ده...
اما یه نکته رو نمی تونم بهش فکر نکنم. این راهی که ما میریم تهش کجاس؟؟؟
ما ز یاران چشم یاری داشتیم | خود غلط بود آن چه میپنداشتیم | |
تا درخت دوستی کی بر دهد | حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم | |
گفت و گو آیین درویشی نبود | ور نه با تو ماجراها داشتیم | |
شیوه چشمت فریب جنگ داشت | ما غلط کردیم و صلح انگاشتیم | |
گلبن حسنت نه خود شد دلفروز | ما دم همت بر او بگماشتیم | |
نکتهها رفت و شکایت کس نکرد | جانب حرمت فرو نگذاشتیم | |
گفت خود دادی به ما دل حافظا | ما محصل بر کسی نگماشتیم |